هرچی دوست داری اینجاست
هرچی که فکرشو بکنی
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان
تبادل
لینک هوشمند
لینک های مفید |
روایت شده است در حدود ٧٠٠ سال پیش، در اصفهان مسجدی بزرگ میساختند. اما چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام میدادند. [ پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:شاعر(داستان2), ] [ 12:57 ] [ بهار ]
به نظرتون چنتا حیوون توی این تصویر وجود داره؟
برای دیدن جوابها به ادامه ی مطلب بروید. فقط یه تست هوشه پس تقلب نکنیدااا
ادامه مطلب من اینو لای یه سری از برگه هام پیدا کردم اونم توی پوشه ی فرهنگ و جامعم من نمیدونم این برگه چه ربطی به فر هنگو جامعه داره غضنفر سال ها دعا میکرد فرزند پسر داشته باشد جبر ئئل نازل شد و به غضنفر گفت ای بابا بازم تویی چن دفه بگم اول باید زن بگیری حالا باز دعا کن.
-اسید معده شما به قدری قوی است که می تواند یک تیغ ریش تراش را در خود حل کند. امروزه بازی های اینترنتی مثل همین سی دی هایی شده که ما تهیه میکنیم فقط با هیجانی بیشتر.این هیجان انلاین بودنشونه.من خودم شخصا از این بازیا خوشم میاد.ت.توی خیلی از این بازی ها عضوم. 1.بازی تراوین که بیشتر پسرا دوس دارن اما من خییییییییللللللللییییییییییی با این بازی حال میکنم. 2.سرزمین مزرعه داران گلستان که جذاب نیست اما بهش عادت کردم. 3.مزرعه ی رایگان من این خیلی جذابتر از بالاییس اگه عاشق بازیا ی مزرعه ای هستین بهشون توصیه میکنم. 4.چیتوزیا یه بازیی هستش که باید خوش سلیقه باشی تا بتونی موفق بشی. 5.لوفت هانزا بازی قشنگیه اما باید عاشق بازیا ی جمو جور باشی. من توی همینا عضوم. نظر شما راجب این بازیا چیه؟ گرچه قادر نیستی خودت را بالا ببری مانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای رابالا ببری. دکتر شریعتی [ سه شنبه 12 ارديبهشت 1391برچسب:سخنی از بزرگان1, ] [ 17:15 ] [ بهار ]
سلام دوستان من اومدم البته یه10 روز زودتر دیگه طاقت نیووردم. من همین امروز اولین شعر زندگیمو سرودم البته یه خورده بایدروش کار کنم اما دیگه خوبن. اسمش هست زندگی با تو زیباست. خوشحال میشم که به پست بالا یه نگاهی بندازیدو نظراتون فراموش نشه.
[ چهار شنبه 6 ارديبهشت 1391برچسب:خداحافظی, ] [ 22:28 ] [ بهار ]
من تا یه مدت طولانیی میرم. اخه میدونین امتحانا مون شروع شده و میخوام نمره های خوبی بگیرم. تا 20ماه دیگه خدافظ خوش حال میشم کامنت بزارین ووقتی که اومدم یه عالمه کامنت ببینم. خداحافظ.
دوستتون دارم باااااااا ی ی ی ی
این عکس همین الان به دستم رسید نیگاش کنین. به این میگن پول شویی شاعر در شلوغی خیابان ایستادوفریاد زد:((من میدانم!من همه چیز را میدانم!))ودرشلئغی فرارکرد. مردم ایستادند.ماشین ها هم.شاعر فریاد زد.مردی از شاعر پرسید:((چه قدر اب روی زمین است؟)) شاعر گفت:((من میدانم.به تعداد اشک هایی که تا امروزریخته شده دریا هست وهر دریایک تکه اسمان جا دارد.اسمان خیلی بزرگ است.حتی تکه هایش.))مرد این رانمیدانست. پیرزنی پرسید:((چرا میمیریم؟))شاعر جواب داد:((من میدانم.یا انقدر خوبیم که از غصهی خوبی ها میمیریم یا انقدر بدیم که از غم خوبیها میمیریم.)) پیرزن نمیدانست. زنی گفت:((چرا تو فکر میکنی همه چیز رامیدانی؟))شاعر گفت:((چون شما حتی نمیدانیدکه چیزی نمیدانید اما من این را میدانم.))زن هم این را نمیدانست. مردم میخواستند بگویند که شا عر همه چیز را میداند.شاعر خندید. دخترکی گفت:((من هم میخواهم چیزی بدانم.))شاعر ترسید که نتواند جواب سوال اورا بدهد.((خدا کجاست؟)) شاعر لحظه ای سکوت کردو گفت:((همه جا.)) ((نشانمان بده.)) شاعر رفت.چون نتوانسته بود خدارا در اب ببیند.شاعر رفت چون دیگر چیزی نمیدانست. این داستان یه مقدار کمیش از یه کتاب بود ویه مقدار دیگش از خودم پس .نظر یادتون نره. |
لینک های مفید
امکانات وب
Alternative content | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |