ما از تبار کوروش و فرزند جمشیدیم
پیروز بی بـرده ، بـت نـپـرسـتـیـدیم
 

مطلب برای وبلاگ بهونه که لینکشم هست

البته انگلیسی نوشته شده.

سرگذشت

می خروشد دریا
هیچکس نیست به ساحل پیدا
لکه ای نیست به دریا تاریک
که شود قایق
اگر آید نزدیک

مانده بر ساحل
قایقی ریخته شب بر سر او
پیکرش را زرهی ناروشن
برده در تلخی ادراک فرو

هیچکس نیس که آید از راه
و به آب افکندش
و در این وقت که هر کوهه آب
حرف با گوش نهان می زندش
موجی آشفته فرا می رسد
از راه که می گوید با ما
قصه یک شب طوفانی را
رفته بود آن شب ماهی گیر
تا بگیرد از آب
آنچه پیوندی داشت
با خیال در خواب

 صبح آن شب که به دریا موجی
تن نمی کوفت به موجی دیگر
چشم ماهی گیران دید
قایقی را به ره آب که داشت
بر لب از حادثه تلخ شب پیش خبر
پس کشاندند سوی ساحل خواب آلودش
به همان جای که هست
و در این لحظه غم ناک به جا
و به نزدیکی او
می خروشد دریا
وز ره دور فرا می رسد آن موج که می گوید باز
از شبی طوفانی
داستانی نه دراز

شاعری زیبا از زنده یاد
سهراب سپهری